من گسلی فعال هستم مرا دریابید، بیش از این مرا رنج ندهید دیگر طاقت و توان تحمل شما را ندارم از سنگینی بار، کمرم در حال شکستن است. شنیدهاید که حدوداً ۲۰۰ سال پیش که یکی از شاخههایم شکست و عدهای را به عمق زمین فرو برد. یک مشرق شناس فرانسوی از شهرمان دیدن کرد و در خاطرات خود نوشت که مردم تبریز خیلی باهوش و کاردان هستند آنها به تجربه دریافتهاند که شهرشان زلزله خیز است. بنابراین ساختمانها را یک طبقه ساخته و سقف آن را از چوب و مصالح سبک درست کردهاند و بازارهای شهر را با آجر و به صورت ضربی و طاقهدار ساختهاند. اما در نقطهای از شهر تبریز عدهای بدشانسی آوردند و زمین یکسره به زیر خاک رفت. پس آن زلزله مهیب تبریز عبرت انگیز باید باشد. راستی فکرآن لحظه را کردهاید که اگر این صفحه زیر پایم بلغزد و به ۶ ریشتر برسد چکار خواهید کرد؟ در زلزله ورزقان به یکباره تلفن ثابت و موبایل شهروندان تبریزی قطع شد و همه از خانه بیرون آمدند در پارکها جا نبود تازه شانس آوردید که هوا گرم بود. اگر خدای ناکرده این حادثه در زمستان اتفاق بیفتد چه میشود؟ پس چرا با وجود اینکه میدانید همچنان ساختمانهای چند طبقه میسازید، بدون رعایت استانداردهای جهانی، آیا کسب درآمد به هر شکل ممکن روا است؟ آیا آرامش روحی و روانی مردم را در نظر میگیرید. آیا آپارتماننشینی و مشرف بودن خانهها و ساختمانهای مجاور به همدیگر با فرهنگ، آموزههای دینی و روحیات مردم سازگار است؟ آیا میدانید که بیماریهای اعصاب و روان و قلبی و عروقی و ناراحتیهای روزمره مردم که به واسطه آپارتمان نشینی ایجاد شده دمار از روزگار مردم درآورده است. آیا اصول شهرسازی رعایت شده که در کنار انبوهسازی خدمات عمومی و فضای سبز نیز دیده شود نه اینکه همه ساکنان به نورخورشید در حسرت باشند آیا در پروژههای عمرانی پیوست فرهنگی رعایت میشود؟ شهری در پشت کوه قاف وجود داشت که عدهای سودجو، فرصت طلب، رشوهخوار، بساز بینداز، مجریهای ساختمان فقط پول میگرفتند و در پروژه حضور نداشتند و آخر کار امضاء میزدند، ناظران نظارت نمیکردند و تازه عدهای به ناظر رشوه میدادند که کیفیت و کمیت کار را نبیند و این روال ادامه داشت و نان و نواشان هر روز رونق بیشتری میگرفت. روزی مدیری لایق بر سر کارآمد، عمران و آبادانی و بلدیه را خانه تکانی اساسی داد و دیگر خبری از کارهای خلاف نشد. من (گسل) هشدار خودم را در زلزله ورزقان دادم هر چند فشار بیش از حد بود اما طاقت آوردم و کمرم دارد میشکند و اگر صفحه زیر پایم بشکند من و هزاران نفر از مسافران همراهم به زیر هزاران تن خاک خواهیم رفت. طرف سخن من با مسئولان شهر است، شورای محترم، شهردار محترم و مسئولان عزیز که جدیداً هم انتخاب و منصوب شدهاید بیاید برای یک بار در صفحات تاریخ نام خود را ماندگار کنید تا آیندگان همیشه دعاگو و به نیکی از شما یاد کنند. ژست درست کردن برجها و ساختمانهای چندین طبقه شما را فریب ندهد و برج سازی این چنینی را به دهها دلیل رها کنید. (کارگران بیمهارت، مصالح نامناسب، پیمانکاران کم سواد و عدم رعایت آئین نامه ۲۸۰۰ و ......) چرا در مورد صدور پروانهها و ساخت و سازها شفافیت وجود ندارد. نقشههای جامع، تفصیلی و طرحهای توسعهای در معرض اتهام رانت هستند. آیا نمیشود رابطه مستقیم پولی شهرداری و روابط چهره به چهره مأموران فنی و مردم برداشته شود؟ مثلا از طریق سامانه اینترنت اقدام شود. در صدور پروانههای ساخت در کوچه ۸ متری که عرض هر قطعه ۸-۷ متر است دو ساختمان هر کدام ۵ طبقه میبینیم که روبهروی هم ساخته میشوند یعنی در ۶۴ متر مربع باید در هنگام تکانهای زمین ۱۰ خودرو سریعاً جابهجا شوند تا خانوادهها خود را نجات دهند. ضمناً میدانید که اکثریت کودکان و سالمندان و حتی خانوادههای خودتان هر شب با استرس میخوابند بیاید یک بار درست فکر کنید یک لحظه تفکر درست، برابر با ۷۰ سال عبادت است. اگر زلزله یک روند طبیعی زمین است با آن به صورت طبیعی برخورد کنید. زمین را زیاد تغییر ندهید و آن را نرنجانید و از آنچه که هست بار اضافی بر آن نیفزایید من همیشه فکر میکنم که چرا مردم و مسئولان با من نامهربان هستند. مرکز مطالعات زمین شناسی گسل تبریز به کجا رسید. حاشیه شهر تبریز را فراموش نکنید قرار بود ۳۰۰۰ خانه جابهجا شوند و ۱۸ نقطه شهر تبریز حاشیهنشین هستند. (۲۰۰۰هکتار) و ۳۳۰ هزارنفر یعنی ۲۰ درصد جمعیت شهرتبریز در حاشیه زندگی میکنند و خانههای آنان با کمترین تکانها به تل خاک تبدیل خواهند شد. همه شما شوراهای محترم میدانید که اکثرا با رأی آنان بر مسند شورا تکیه زدهاید. با ساخت و سازهای غیرمجاز جدید در حاشیه شهر چه برخوردی میشود چه کسی مجوز آب و برق را به آنها داده است مقصر کیست؟ امیدوارم شهرداری افق و چشمانداز آینده شهر را به خوبی ترسیم کند و در آن رفاه و آسایش روحی و روانی شهروندان را تعریف کند. در حال فعلی ترافیک سنگین شهری، خودروهای تک سرنشین آلودگی هوا، آلودگی صوتی،حمل و نقل نامناسب و فلهای اتوبوسهای شرکت واحد، کمبود فضای سبز، فروش تراکم، فروش خیابانها و فضاهای سبز و خدماتی، نامناسب پیاده روهای کم عرض، تاکسیرانی ناتوان، BRT بدون مطالعه، ناهمواری و دستانداز خیابانها و پیادهروها، روان شدن سیل، تعدد صندوقهای رنگارنگ صدقات، مبلمان نامناسب شهری، ادامه حاشیهنشینی، تابلوهای اخباری نامناسب، عدم نوسازی بافتهای فرسوده، کمبود پارکینگ، پارکبانها، طرحهای میادین، فضای نامناسب بازارهای قدیمی، عدم آموزش مقررات و قوانین شهری، کارخانههای آلوده کننده، ساخت و سازهای غیرمجاز، سی ان جیها و صدها مشکل دیگر. بنابراین به جای شعار دادن، ترافیک سنگین شهری را حل و فصل کنید آیا زوج و فرد بودن یا طراحی صحیح چاره کاراست؟ یااینکه مراکز خرید و درمانی را به شهرکها ببریم. آمبولانسها برای نجات جان بیماران هنوز در خیابانها آژیر "راه را باز کن" فریاد میکنند. بیایید حمل و نقل سریع و آسان را در برنامه کاری خود قرار دهید تاکسیرانی تقریباً کارکرد خود را از دست داده است. تاکسیها تبدیل به آژانسهای شخصی شدهاند و اتوبوسهای شرکت واحد باتوجه به کمبودشان مردم را به صورت فلهای جابهجا میکنند خبری از تکریم و رفاه نیست. جوانان امروز دیگر مانند جوانان دیروز جای خود را به مسنترها نمیدهند که در صندلی اتوبوسهای شرکت واحد جای گیرند چون همه پول میدهند پول جای ادب و معرفت و عاطفه انسانها را گرفته است. آلودگی هوا، معیوب بودن ماشینها، اتوبوسهای شرکت واحد و مینیبوسهای خارج از رده سرویس مدارس و ادارات، کارخانههای آلوده کننده هوا، جویهای پر از آشغال و بوی نامطبوع آنها...... راستی طرح تفکیک زبالهها چی شد؟ تاکی شاهد این نابسامانی و هدررفت طلای کثیف باشیم. با بارش باران در اکثر نقاط شهر سیل به راه می افتد، آیا طراحی نادرست شهری و از بین بردن فضای سبز حاشیه میتواند عامل آن باشند؟ یا دلیل دیگری دارد؟ بیایید فضای سبز را گسترش دهید سعی کنید به همه خانهها نهال گل و درخت بدهید درختان مفید نه آلوده کننده و سمی تا نیاز ضروری ریههای مردم را تسکین و آرامش روحی و روانی فراهم کند. نه اینکه کاربری فضاهای سبز رابه کاربری مسکونی، خدماتی و تجاری.... تبدیل کنید چون مبنای کار شهرداری فقط و فقط درآمد است و آجر و آهن جای گل و گیاه و سلامت انسان را گرفته است. بهترین شهردار کسی است که برای کسب درآمد به سراغ صدور پروانهها نرود بلکه به سراغ منابع درآمدی جدید از محل خدمات و مجتمعهای تفریحی و سایر عوارض قانونی برود. فروش تراکم افتخاری ندارد، سهلترین راه کسب درآمد است. پارکهای شادی را زیاد کنید، نظافت خیابان و جوی و عرض پیادهروها را زیاد کنید و از کشورهای همسایه یاد بگیرد و حداقل به وان ترکیه سری بزنید. پلیس شهرمان چند خودرو آلوده کننده شرکت واحد را متوقف کرده است. چه وقت محل عبور عابر پیاده خطوط سفید رعایت میشود وبه آن اهمیت می دهند، پارکبانها نیز از عجایب روزگارند در محل تابلو مطلقاً ممنوع خودرو را پارک میکنند و از آنها پول میگیرند همه چیز شده است پول، پول، پول. (گیریم که در بعضی از نقاط کشور شاید اینطوری باشد) نوسازی بافت فرسوده چه شده یعنی آنها را مدرن درست کنید یا با حفظ قدمت تاریخی براساس معماری آن روز احیاء شوند بالاخره طرح میدان ساعت و میدان حاکمیتی چه شد. اکثر پزشکان شهر در خیابانهای ۱۷ شهریور جمع شده اند آیا راه دسترسی مردم و بیماران مظلوم شهرستان ها را در نظر گرفته اند چرا در خارج از شهر، شهرک پزشکان ایجاد نمی گردد تا مردم به آسانی به آنها دسترسی داشته باشند. متاسفانه بعضی از پزشکان با تعرفههای بالا تا نزدیکیهای صبح طبابت میکنند مدت زمان معاینه بیمار در استانداردهای جهانی چقدر است؟ ۲۰- ۳۰ دقیقه با این همه بیمار، کامپیوتر خسته میشود چه برسد به آدمی!! بازارهای قدیمی شهر تبریز که شهرت جهانی دارند چگونه نگهداری میشوند، سیستم اطفاء حریق و مقاوم سازی و پارکینگ ندارند و سیمهای برق و تلفن مانند سقف کاذب سراسر آن را فرا گرفتهاند. تبریزی ها روزگاری آبادگران شهر زیبای اصفهان بودند و بنای منحصر به فرد آن، ساخته و پرداخته فکر و عمل آنان بود امروزه ماراچه شده است؟ و صدها مشکل دیگر. راستی بیایید از هم سئوال کنیم به کجا چنین شتابان ؟ بالاخره ما میخواهیم کجا زندگی کنیم، چگونه زندگی کنیم. کیفیت زنده ماندن به چه قیمتی؟ امیدوارم در چشم انداز چندین ساله این شهر بیاید که" تبریز شهری توسعه یافته با تمامی زیرساختهای استاندارد جهانی و جزو شهرهای زیبای جهان که مردمان آن دارای آرامش روحی و روانی و در رفاه بسر میبرند"، باشد به امید آن روز در آن صورت من نیز به عنوان گسل تبریز شکایتی نخواهم داشت و تلاش خواهم کرد که استوار و پابرجا و برخود افتخار کنم که در شهر اولینها شهر فضلا و ادیبان و سرآمدان روزگار، در دل خاک آرمیدهام. من گسلی فعال هستم مرا دریابید، بیش از این مرا رنج ندهید دیگر طاقت و توان تحمل شما را ندارم. نگارنده: بهروز مهدوی- کارشناس مسائل اجتماعی