Quantcast
Channel: پایگاه خبری اهراب نیوز - آخرين عناوين :: rss_full_edition
Viewing all articles
Browse latest Browse all 2369

آن مرد حریص

$
0
0
این قبیله می گفت اسب رییس ما تندتر می رود و آن قبیله می گفت؛ نه خیر، اسب رییس قبیله ما از همه اسب ها تندتر می رود. سال های سال بود که سر همین مساله جنگ و خون ریزی و قتل و غارت بود میان اوس و خزرج. در این میان کسی هم نبود بیاید بگوید یک مسابقه بگذارید تا ببینید کدام اسب تندتر می رود. و در چنین جامعه ای یک "امی" به معنی بدون تحصیل به عنوان "پیام بر" مبعوث شد. آمده بود برای اتمام کرامت های اخلاقی. هر چه اخلاق برای بشر لازم بود، با خود آورده بود. معجزه اش هم همین بود؛ نه ید بیضا، نه شتری که از کوه بیرون آمد، نه عصایی که اژدها می شد؛ خلق و اخلاقش. مرد هر روز بالای خانه می ایستاد تا شکمبه شتر بر سر حضرت فرستاده(ص) خالی کند. یک روز که خبری از شکمبه و خاکستر نبود، فرستاده سراغ آن مرد را گرفت. گفتند مریض است. به عیادتش رفت. اخلاقش آن مرد را مسلمان کرده بود. جوانک از شدت تب داشت هلاک می شد. کافری کافرزاده بود. به عیادتش رفت. دستی بر سر و رویش کشید و تبش فروکاست. گفت: می خواهی مسلمان بشوی؟ پاسخ شنید: پدرم... رقت قلب پدرانه در مشاهده اوضاع و احوال فرزند اجازه را صادر کرد. _ شهادت بده به یگانگی خدا و رسالت من. _ اشهد ان لا اله الا الله... همان دم جان داد. در راه خانه خوشحال بود؛ خیلی. دلیل تبصم را پرسیدند. گفت: از این خوشحالم که به جمع تسلیم شدگان در مقابل رب، یکی اضافه شد. حریص بود به هدایت مردم. حریص بود به سعادتشان؛ تا مرز هلاک. لَقَدْ جَاءكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ (توبه/ صد و بیست و هشت)

Viewing all articles
Browse latest Browse all 2369

Trending Articles