تا همین چند سال پیش، میشد نشانههایی از رونق را در مسجد جامع شهر دید. مردم به بهانههایی گذرشان به مسجد جامع میافتاد؛ دعای کمیلی که یگانه بود و پر شور، یادبود شهدا، تجمعات قرآنی و حتی سیاسی و... فرصتهایی بودند برای غربتزدایی از مسجدی که قرار است «جامع» باشد. این فرصتهای حداقلی، اما در سایهی روزگارزدگی متولیان و برخی دلایل نامکشوف دیگر، از مسجد جامع گرفته شد تا امروز شاهد غربت دل آزار این مکان باشیم. غربتی که تاملبرانگیز است انصافاً. در شهری که هر ماه دهها برنامه در قالبهای مختلف را به خود میبیند، چرا نباید مسجد جامعش، بیش از یکی دو برنامهی مناسبتیِ و تشریفاتی نصیب ببرد؟! فارغ از جایگاه حقیقی مسجد جامع در شهر مسلمین، حتی اگر با نگاه امروزی هم به قضاوت بنشینیم، مزیتهای مسجد جامع تبریز را کمتر مکانی دارد؛ فضا و معماری ایرانی اسلامی، موقعیت جغرافیایی، ملاحظات ترافیکی و... با این همه، انگار نه انگار که در این شهر تاریخی و ریشهدار، مسجد جامعی هم هست. فرهنگیکاران ما حاضرند در بیابان داربست بزنند و با هزینههای گزاف محلهای اجتماعِ یکبار مصرف برپا کنند، اما سراغ مسجد جامع نروند! همین به اصطلاح فرهنگیکاران، الفاظی مانند «مظلومیت مساجد» را میکوبند توی سر مردم که مردم بیاعتنا شدهاند به مساجد! معلوم است که مساجد مظلوم میشوند در این وضعیت؛ مسجد «جامع» که بدین حال باشد، حال سایر مساجد را باید از که پرسید؟