ای بی هنر بكوش كه صاحب هنر شوی«تا راهرو نباشی كی راهبر شوی؟»دست از مسِ تلاش، چو بیچارهها بشویباید كه پاچهخار شوی تا كه زر شویداری اگر هوای رسیدن به پُست و میزباید که خاک درگه یك بیپدر شویاز خاک بیشتر نه که از خاک کمتر و ...اصلاً شبیه پادریِ پای در شویروزی سه بار، تا شده پیش رئیس خودتا از تمام كاركنان خوبتر شویاز پای تا سرت همه باید فدا شودوقتی رسی به پست كه بی پا و سر شویبی و پا و سر شدن که هنر نیست، لازم استمانند گونیا بشوی، بیکمر شویهر گونه انتقاد، مضرّ است پس لذاكلاً بكوش تا كه به كل، كور و كر شویپست و مقام اگر بُوَدَت منظرِ نظرگه گاه لازم است كه یابو و خر شویبنیاد هستیات همه زیر و زبر شودوقتی که بیخیال حقوق بشر شویفعلاً بساز با همه، وقتی شدی رئیسآنقدر وقت هست که صاحب نظر شویکسب مقام و میز، بُود هشتمین هنر!پس لاجرم بکوش که صاحب هنر شوی