اهراب نیوز:این، نه اولین اتفاق تلخِ برآمده از خوی اقتدارگرای شهرداری است و نه آخرینش خواهد بود. و همچنان این سیستم مغرورِ بی دروپیکر، نمیخواهد خود را درمان کند. هر بار که چنین مصیبتی بار میآید، دست توجیه از یک آستین بیرون میآید و سروته ماجرا را با لطایفالحیل، هم میآورد تا خاطر مبارکِ «مسئول جماعت» از شورای «اسلامی» شهر گرفته تا اصحاب شهرداری و فرمانداری و استانداری و... مکدر نباشد. و هر بار، ارباب شهرداری تصور میکنند که مسئله را حل کردند و قصه به سررسید! از مرگِ دخترک در زیر بلوکِ بتونیِ «غیرقانونی» شهرداری، زمان زیادی نگذشته؛ و سؤال از وکلایِ پرسروصدای مردم در شورای اسلامی شهر تبریز این است که خون آن دخترک، چه تأثیری در اصلاح وضعیت این ساختارِ خسارتبار داشت؟ و شما چه بهرهای از آن خون بردید؟ آیا خواستید و توانستید که حتی شده، یکقدم کوچک برای رام کردن این سازمان سرکش بردارید؟ کدام آییننامههای اصلاحی را به بحث گذاشتید و سرش دعوا کردید؟ و کجای این موجود را چکش زدید تا امروز مجبور نباشید ماله به دست بگیرید؟!خودکشی به هر شکلش مذموم است و مطرود؛ چه با خودسوزی باشد، چه با رگ زدن و چه با قرص خوردن. این درست؛ اما اینها به من و شما مربوط نمیشود. خودش میداند و خدایش. عجالتاً صحبت از «مسئولیت» است. مسئولیت و اخلاق مسئولیت. «مسئولین پرشمار شهرداری» باید بنشینند پشت میز استنطاق و بفرمایند که چرا منتسبانِ سازمان شهرداری، در برخورد با مردم، خود را چنین مبسوطالید میپندارند؟ فرقی هم نمیکند که این احساس فراغِ بال و بسطِ ید، در کاشتنِ بلوکهای بتونیِ در مقابل اماکنِ مردم باشد یا در ضبطِ اموالشان یا سر دواندن آنها در پیچها و پلههای شهرداری. این احساس قدرت، لابد ریشه در جایی دارد؛ در ذهنیتی. و ممکن نیست چنین ذهنیت پایدار و مستمری، غیرارادی و خود رو باشد. این ذهنیت را باید خشکاند. آنهم از سرچشمه. از سرِ چشمه. نباید فرافکنی کرد و تمام وزر و وبال این قبیل کجرفتاریها را بهپای تعدادی کارمند و امربَرِ گوشبهفرمان نوشت. و بعد هم تحتفشار افکار عمومی، گزارش داد که گوشِ فلان کارمندِ قانونگریز را کشیدیم و توبیخش کردیم و...این اتفاقات، دفعتاً شکل نگرفتهاند که با این دست برخوردهای نمایشی، تمام شوند. درد اینجاست که ریشه همچنان بجاست. و ریشه، چیزی جز اختیاراتِ پرشمارِ بدون نظارتِ مجموعهی شهرداری نیست. این اختیارات، چنان قدرتی میآفریند که کسی نتواند با آن مقابله کند. هزارتویِ اختیاراتِ رسمی و غیررسمی شهرداری، این یقین را پیش آورده که کسی نمیتواند از چندوچون این سیستم سر درآورد. شورای اسلامی شهر نیز، که قرار است ناظر بالای سر شهرداری باشد، خود در این هزارتو، گیج میزند. هزارتویِ ملوّن و پرجاذبه... که اگر گیج نمیزد، جرات به خرج میداد و لااقل یک اِهنّ و اوهونّی میکرد که یعنی مثلاً من هم هستم!کاش، وکلای مردم در شورای «اسلامی» شهر، بهاندازهی منازعه بر سر سفرهای خارجی و تصاحب تریبون و فرصت نمایش در تلویزیون، به مردمی که هر روز با سیستمِ کَرِ شهرداری دست به یقه میشوند، فکر میکردند؟کاش شهرداری نیز یکبار برای همیشه «خود»سوزی میکرد تا سنتهای رسوبکرده در زیرپوستش آب میشد؛ اینطوری، راه تنفسش باز میشد و میتوانست هوای تازه استنشاق کند.