رضا رسولی در وبلاگ هالمی دیگر نوشت:اهمیت امر ازدواج بدلیل تولید نسلی که ای بسا ممکن است هزاران سال امتداد داشته باشد، بسیار است. ازدواج يك مسئوليت است و مسئوليت را باید به بهترين وجه انجام داد. امام صادق عليه السلام فرمودند: هنگامى كه يوسف صديق عليه السلام برادرش ، بنيامين را ديدار كرد، پرسيد: اى برادر، چگونه ازدواج كردی؟ بنيامين جواب داد: پدرم به من دستور داد و گفت كه اگر مى توانم نسلى داشته باشم كه زمين را با تسبيح الهى زنده كند، چنان نمايم. اهمیت ازدواج تا اندازه ای است که مطابق روایات اسلامی هرکس اقدام به ازدواج کند نصف دینش را حفظ کرده است. إذا تَزَوَّجَ العبدُ فَقَد استَکمَلَ نِصفَ الدّین، فَلیَتّقِ الله فی النّصفِ الباقی. کنز العمال/۴۴۴۰۳ «آشنایی با ازدواج» مراتبِ هدفِ ازدواج: ۱- یافتن جوابی برای غرایز ۲- کنترل غرایز ۳- رسیدن به آرامش درونی ۴- ندای فطرت و میل به جاودانگی انواع ازدواج از نظر مدت: ۱- ازدواج موقت ۲- ازدواج دائم انواع ازدواج ار نظر مدل: ۱- بدون شرط: در این نوع از ازدواج شرطی برای برقراری ارتباط جنسی توسط هیچکدام از طرفین ذکر نمی گردد و محدودیت برقراری ارتباط توسط مرد تنظیم می شود به شرط آنکه از چهار ماه تجاوز نکند. ۲- مشروط به ارتباط محدود: معمولاً در ازدواج موقت و گاه در ازدواج دائم یکی از طرفین شرط به ارتباط محدود می کند. ازدواج های سنتی: در دهه ها و سده های گذشته چنین معمول بود که والدین برای جوانانی که به سن ازدواج می رسیدند، تصمیم می گرفتند و با توجه به تجربیاتی که در طول زندگی به دست آورده بودند برای جوان خود به اصطلاح آستین بالا می زدند. البته گاه با توجه به شرایط فرهنگی و اجتماعی جایگاهی هم برای پسند دختر یا پسر قایل می شدند. ولی تصمیم گیرنده ی اصلی پدرِ دختر و مادرِ پسر بود. مادرِ داماد با توجه به ملاک هایی که داشت باید تشخیص می داد که این دختر از جهات مختلف آمادگیِ ایفای نقش یک زن در این خانواده یا طایفه را دارد یا خیر؟ و پدر عروس طرف دیگر ماجرا را برمی تافت و آمادگی ها و لیاقت داماد آینده اش را می سنجید و نظر رد یا قبول می داد. به دلیل گستردگی خانواده های سنتی و روابط بین اعضای آن، کارکرد این مدل قابل قبول بود. ازدواج های امروزی(مدرن): با بالا گرفتن سرعت سیر تحولات اجتماعی و نفوذ فرهنگ وارداتی، ازدواج های ما نیز به عنوان یک پدیده ی اجتماعی دستخوش تغییرات فراوانی از جهت محتوا و مدل شد. امروز به ندرت می توان کسی را یافت که هدفش از ازدواج، تعالی و رشد باشد. امروزه عموماً ازدواج بدون هدف و فقط در پی یافتن جوابی برای نیاز های جنسی صورت می گیرد و حداکثرِ هدفِ ازدواج نوعاً رسیدن به استقلال اندیشه، رفاه اقتصادی، فرار از پاسخ گویی به امر و نهی های والدین و جامعه و یک سری خواستهای به اصطلاح معقول دیگر است که هیچکدام نمی تواند در غایت جزء اهداف اصولی ازدواج قرارگیرد. این محتوا نیز با مدل های سنتی قابل دسترس نمی نماید. لذا نسل امروز بیکار ننشسته و در تکاپوی مدلی است تا بتواند پاسخگوی به اصطلاح نیازِ امروز باشد. لذا جوانان چه دختر چه پسر به دنبال گزینه ی مناسبی برای ازدواج هستند و نقش والدین تا حد واسطه ای برای یک معامله تنزل یافته است. اینجا دیگر پدر یا مادر نه تنها اجازه ی انتخاب ندارند، حتی هرگونه اظهار نظرِ منفی در مورد یک گزینه به مداخله تعبیر خواهد شد و ناچار والدین باید انتخاب همراه با منیّت های فرزندشان را برتابند. جوانان امروز چه دختر و چه پسر، انتخاب همسر را حقّ بی بُروبَرگرد خویش تلقّی می کنند و معمولاً آمادگی هیچگونه بحث خارج از این میدان را ندارند. جالب اینجاست که این خواسته میان جوانان لائیک و مذهبی هم مشترک است و هرکدام به دنبال کشف گمشده ی خویش به مطالعه ی شخصیت دیگران پرداخته و این اجازه را به دیگران هم می دهند که خود نیز مورد مطالعه قرار گیرند. لیکن آنچه غرض اصلیِ این مطالعه کردن هاست، در اصل ارتباطی به ازدواج ندارد و شانس یک ازدواج موفق را اگر پایین نیاورد، بالا نیز نخواهد برد. اندک توجهی به آمار طلاق در گذشته و حال روشنگر این مدّعاست. وقتی صحبت از ازدواج و طی مراحل انتخاب در مدل امروزین است، حداکثر شانس یک پسر (و شاید دختر!) در موفقیت انتخابش معادل زمانی خواهد بود که بدون هیچ مطالعه و تحقیقی دست به این اقدام می زند و این نظری بدون اغراق، بل با تخفیف است. حداقل در هر انتخاب چشم بسته جنبه های توفیق احتمالیی وجود دارند که با انتخاب آگاهانه در مدلی نادرست با توجه فراوان به وجوه کم اهمّیت قضیه، از میان خواهند رفت. لذا شاهد یک ازدواج کاملاً منحط خواهیم بود. در انتخاب های امروزین معمولاً اشتباه بزرگ دیگری هم اتّفاق می افتد و آن اینست که جوان امروز بجای انتخاب همسر بدنبال انتخاب همکار است. هرکدام از طرفین، در گزینش طرف دیگر تفاوتِ استعدادهای زن و مرد و ساختار جسمی و روحیِ آن دو را ملاحظه نمی کنند و مهمّتر از آن نقش و غایت مشترکی برای هر دو قائلند. این نگرش به معنی هم عرض دانستن زن و مرد است که در نهایت به درگیری و کنتاکت خواهد انجامید.(چینی ها می گویند: اگر دو ببر زیر یک سقف باشند، حتماً یکی آن دیگری را از پای درخواهد آورد.) ازدواج دو پزشک، دو معلم، دو محقق و دو تحصیل کرده، لزوماً ازدواج موفقی نخواهد بود. و ای بسا دانشمند که زنی کم سواد ولی فرزانه داشته اند. در حالیکه اگر زن و مرد را در طول هم قراردهیم، معادله ای اتفاق می افتد که بسیار جالب می نماید؛ مردِ قهرمانِ عرصه های نبرد برخوردهای فیزیکیِ بیرون خانه را مدیریت می کند و تدارک روزی می بیند و زن با نیرویِ خدادادِ عاطفی، برای اعضای خانواده آرامش فراهم کرده و به تربیتِ فرزندان همّت می گمارد. آن یکی در سنگر و این یکی در پشت جبهه ایفای نقش می کنند. «ملاک نظرِ من است؟!!!» اینکه «در انتخاب همسر ملاک را نظر پسر یا دختر بدانیم» نقطه ی فساد انتخاب همسر شایسته است. ملاک همواره باید بر «حق» استوار باشد، نه اینکه نظرِ من هرچه باشد «حق» همان است. زیرا «حق» متبوع است نه تابع. دلیل ساده ی این موضوع کاملاً روشن است؛ بُرد محاسبات آینده شناسیِ یک انسان که نهایتاً ۸۰ سال عمر می کند و هر روز به نسبت دیروز دارای مشغله و معضله ی بیشتری است، تا چه اندازه ای است؟! قدّ و قواره ی منِ نوعی برای انتخابی که تأثیرِ آن شاید تا هزاران سال باقی باشد، تا چه اندازه متناسب است؟!! کاملاً روشن است که مبسوط الیدِمطلق و لا قید دانستنِ خویش در انتخابی راهبردی با تأثیری کلان و ابدی اشتباهی بزرگ و جبران نشدنی است. «بَل جائَهمْ بِالْحقِّ وَ اَكثَرُهُمْ لِلْحقِّ كارِهون. وَلَوِ اتَّبَعَ الْحقُّ اًهْوائَهُم لَفَسَدَت السّمواتِ والْاَرض و مَنْ فیهنَّ بَلْ آتَیناهُم بِذِكْرِهِمْ فَهُم عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعرِضونَ» ۷۰ و۷۱/مؤمنون ( بلكه حقّ را بر آنها آورده ولیكن اكثر آنها از حقّ متنفرند(نظر دین را برنمی تابند) و اگر حقّ تابع هواى نفس آنان شود، همانا آسمان ها و زمین و هرچه در آنهاست فاسد خواهد شد. بلكه ما براى تذكّر آنها (قرآن) را آوردیم و آنان از او اعراض كردند). آیا بهتر نیست که در این معادله «خدا» بجای «من» انتخاب کند؟ و مگر ممکن است خدا این نیاز مرا ندیده و برنامه ای برای آن نداشته باشد؟؟ «منطق عقل» و «منطق حواس»: قوس صعود و نزول انسان از «خلیفة اللهی» تا«اولئک کالانعام بل هم اضلّ» است. او در انتخاب مسیر درست یا نادرست مختار است. «ونفسٍ و ما سوّاها فَألهَمَها فُجورَها و تقویها» شمس/۷و۸ هرکس با تبعیت از منطق حواس و غرایز، عقل را واگذارد در فجور است، چرا كه(وجود حیوانى) «عاجله» را برتافته و «آخرة» را رها می کند. «عاجله» را نقد مىپندارد و «آخرة» را نسیه: «بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ وَتَذَرونَ الْآخِرةَ» قیامت/۲۰و۲۱ «مكر شب و روز» آدمی را فریفته و او آخرت را دور می پندارد. شیطان نیز همسو با مقتضاى شهواتِ انسان، دنیا را مىآراید و او را درجهت تبعیّت از نفسانیّات مسیر می دهد. لذا آدمی خدا را فراموش می کند و خود وارد عرصه ی تعیین سرنوشت می شود. عقلِ عاقبت نگر را مبدّل به عقل حسابگر می کند و با ابزار عقلی که می باید امورش را با برنامه های الهی تطبیق دهد، به جمع بندیِ دریافت های حسّیِ خود می پردازد و به این ترتیب بدبختیِ خویش را رقم می زند. «نمونه ی قرآنی ازدواج»: هنگامی که حضرت موسی(ع) پس از درگیری با قبطیِ فرعون که منجر به قتل قبطی می شود از مصر فرار می کند، در نزدیکی مَدیَن در سایه ی درختی آرام می گیرد. ماجرایی اتفاق می افتد که در قرآن به عنوان تنها نمونه ی مفصل ازدواج نقل شده است: «وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْيَنَ قَالَ عَسَى رَبِّي أَن يَهْدِيَنِي سَوَاءَ السَّبِيلِ وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأتَيْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعَاءُ وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَى أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِندِكَ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ قَالَ ذَلِكَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلَاعُدْوَانَ عَلَيَّ وَاللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَكِيلٌ» قصص/۲۲-۲۸ (و هنگامى که متوجّه جانب مدين شد گفت: «اميدوارم پروردگارم مرا به راه راست هدايت کند!» و هنگامى که به (چاه) آب مدين رسيد، گروهى از مردم را در آنجا ديد که چهارپايان خود را سيراب مىکنند؛ و در کنار آنان دو زن را ديد که مراقب گوسفندان خويشند (و به چاه نزديک نمىشوند؛ موسى) به آن دو گفت: «کار شما چيست؟ (چرا گوسفندان خود را آب نمىدهيد؟!)» گفتند: «ما آنها را آب نمىدهيم تا چوپانها همگى خارج شوند؛ و پدر ما پيرمرد کهنسالى است (و قادر بر اين کارها نيست.)!» موسى براى (گوسفندان) آن دو آب کشيد؛ سپس رو به سايه آورد و عرض کرد: «پروردگارا! هر خير و نيکى بر من فرستى، به آن نيازمندم!» پس يکى از آن دو (زن) به سراغ او آمد در حالى که با حيا گام برمىداشت، گفت: «پدرم از تو دعوت مىکند تا مزد آب دادن (به گوسفندان) را که براى ما انجام دادى به تو بپردازد.» هنگامى که موسى نزد او [= شعيب] آمد و سرگذشت خود را شرح داد، گفت: «نترس، از قوم ظالم نجات يافتى!» يکى از آن دو (دختر) گفت: «پدرم! او را استخدام کن، زيرا بهترين کسى را که مىتوانى استخدام کنى او آن کسى است که قوىّ و امين باشد!» (شعيب) گفت: «من مىخواهم يکى از اين دو دخترم را به همسرى تو درآورم به اين شرط که هشت سال براى من کار کنى؛ و اگر آن را تا ده سال افزايش دهى، محبّتى از ناحيه توست؛ من نمىخواهم کار سنگينى بر دوش تو بگذارم؛ و ان شاء الله مرا از صالحان خواهى يافت» (موسى) گفت: «(مانعى ندارد،) اين قراردادى ميان من و تو باشد؛ البته هر کدام از اين دو مدّت را انجام دهم ستمى بر من نخواهد بود (و من در انتخاب آن آزادم)! و خدا بر آنچه مىگوييم وکیل است!») توجه به نکاتی در ازدواج حضرت موسی(ع): ۱- امید به رحمتِ هدایتِ خدا هنگام ورود به مدین (توکّل) ۲- توجه به وظیفه ی انسانی در آب دادن به گوسفندان آن دو دختر که برای موسی ناشناسند، و تصور هیچ خیری از آن ها در ذهن موسی(ع) نیست و این عمل موسی(ع) فقط قربتاً الی الله است. ۳- دعا ی« رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ» آن هم پس از خیر رساندن به نیازمند. ۴- اجابتِ بلافاصلة دعای موسی(ع)، در شرایطی که اندک خطایی از موسی (ع) سرنزده. ۵- موسی(ع) زور بازو و استعدادهای خدادادی و فیس و افاده ی خانواده ی سلطنتیِ فرعون را(که در این خانواده بزرگ شده و هنوز به نبوّت هم نرسیده) به رخِ یک خانواده ی چوپان نمی کشد! و پیشنهاد شعیب را بدون مذاکره با دخترشعیب و حتی سنجیدن به اصطلاح منطقی میان خود و دختر شعیب، می پذیرد و خدا را بر آن وکیل می گیرد. تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری است راه رو گر صد هنر دارد توکل بایدش قواعدی از قرآن و روایات برای ازدواج: إن یَکونوا فُقراءَ یُغنِهِمُ اللهُ مِن فَضلِهِ ۳۲/ نور از نظر قرآن ثروت یا فقر مادّی ارتباطی به اصل ازدواج ندارد. بنا براين اگر ترس از فقر مانع ازدواج شود، در واقع بدگمانى نسبت به شأن خداوند خواهد بود. آنچه در اسلام از نظر اقتصادی دارای اهمیت می باشد غِنایِ کفافی است: «رسولُ الله(ص): اللهمَّ ارزُق محمداً وآلَ محمدٍ ومَن أحبَّ محمداً وآلَ محمدٍ، العِفافَ والکفافَ. وارزُق مَن أبغَضَ محمداً وآلَ محمدٍ المالَ والبَنونَ.» کافی/ج۲/ص۱۴۰/ح۳ راهبردِ قرآنی ازدواج بسیار فراتر از آنچیزی است که در تصور ابتدایی ماست. چنانچه در سوره ی فرقان هنگامی که باریتعالی صفاتِ (عِبادُ الرَّحمان) را برمی شمرد، زبان حالشان را چنین یادآور می شود که: وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا ۷۴/ فرقان توجّه به این نکته در آیه ی فوق مهمّ است که نِیل به مقام امامت متقین در مرتبه ی پس از رسیدن به قرّةُ العینی است که قرار است خدا از راه ازواج و ذُرّیّات هِبِه شان کند. لذا بدون یک خانواده ی موفّق نمی توان به مقامِ امامُ المُتّقین رسید. ولایتِ «الله» نیز در گرو یک هدف در نکاح است: «الله» رسول الله(ص): مَن نَکَحَ ِلله وَ أنکَحَ ِلله إستَحَقَّ وِلایَة الله محجة البیضاء/ ج۳ /ص۵۴ سفارشی که به دقت در دین زن و مرد در یک ازدواج شده تا اندازه ای است که نمی توان به سادگی از آن گذشت. رسول الله(ص): لایَختار حسنُ وجهِ المرأةِ علی حسنِ دینِها کنز العمال/۴۴۵۹۰ زیبا رویی زن بر حسن دینش ترجیح ندارد. امام حسن نیز به مردی که در ازدواج دخترش مشورت خواست می فرماید که دخترش با مردی متقی پیمان ازدواج بندد، چراکه اگر مرد متقی زنش را دوست بدارد گرامیش دارد و چون از او ناخرسند گردد به او ظلم نکند. جاءَ رجلٌ الی الحسنِ(ع) یَستَشیرهُ فی تزویجِ إبنَتِه، فَقال: زَوِّجها مِن رَجُلٍ تَقیٍّ، فَإنَّّهُ إن أحبّها أکرَمَها و إن أبغَضَها لَم یَظلَمَها مکارم الاخلاق/ج۱/ص۴۴۶/ح۱۵۳۴ *** و اَعجبِ احادیث در مدل ازدواج از امام رضا(ع) که می تواند خلاصه ای بر کل این مبحث باشد: لَو لَم تکُن فی المُناکِحةِ والمصاهرةِ آیةٌ مُحکَمةٌ و لاسنّةٌ متّبِعةٌ، لَکانَ فیما جَعَلَ اللهُ فیها مِن بِرّ القریبِ و تَألّفِ البَعیدِ، ما رغبَ فیهِ العاقلُ اللبیب،و سارعٌ الیهِ الموفّقُ المصیب. مکارم الاخلاق/ج۱/ص۴۴۹/ح۱۵۴۱ اگر ازدواج بر سنت متبوع و نشانه ی محکمی استوار نباشد، آنچه خدا در آن قرارش داده خوشی های نزدیکی است که به اُلفت انجامیدنشان بعید است. انسان عاقل رغبتی در این ازدواج نمی کند و آنکه بسوی این ازدواج رود، همراهِ مصیبت هاست. احکام معطّل و مسائل ناگفته: احکام تعطیل مانده و مسائل نگفته ی فراوانی در موضوع ازدواج باقی است که تحقیق و اندیشه ی صاحبنظران را می طلبد. آیا با وجود لایه های فلاکت بار فقر، شرایط احیاء (ملک یمین) فراهم نیست تا با عمل به ۱۴ آیه ی قرآن فصلی نو در روابط اجتماعیمان تعریف شود؟ و آیا با وجود آمار چند برابریِ دخترانِ دَمِ بخت نسبت به پسرانِ آماده ی ازدواج، هنوز باید از طرحِ تعددِ زوجات خجالت کشید و به آیاتِ قرآنی در این مورد هم بی توجه بود؟