چندان دشوار نیست فهم اهمیت موقعیتهایی مانند تشییع شهدا؛ و هر متولیِ معمولیِ فرهنگی هم میتواند بفهمد که چنین فرصت ارزشمندی به این سادگیها نصیبش نخواهد شد تا کارهای نکرده و بارهای زمین ماندهی خود را در این موقعیت پوشش دهد؛ این مجال، فرصتی برای جبران مافات است برای مدیرانی که حاصل مدیریت فرهنگیشان، جز خسران و فرصتسوزی برای جمهوری اسلامی نبوده؛ همانها که میلیاردها تومان اعتبار فرهنگی در یک دستشان و کاسهی چه کنم چه کنم در دست دیگرشان است... اما افسوس که آنها حتی به این اندازه هم حال و حوصله برایشان نمانده که با ساعتی تامل، در اندیشهی بهرهبرداری حداکثری از ظرفیتِ نادری به نام تشییع شهدا باشند. برای همین ترجیح میدهند چنین مزیتِ بیمثالی را دقیقاً مانند یک ماموریت «اداری» از سر بگذرانند! برگزاری مراسمی مانند تشییع شهدا در وقت اداریِ یک روز کاری، هیچ پیامی جز غلبهی «نگاه کارمندی» بر متولیان امر ندارد. وگرنه چه اصراری بر اینگونه برنامهریزیهای منفعلانه وجود دارد؟ نکند خیال میکنند چون قرار است کارمندان خود را با اتوبوس به تشییع بیاورند، ضرورتی به فرصتسازی برای عموم مردم وجود ندارد؟! شاید هم میگویند «اگر کسی عاشق شهدا باشد، ساعت و روز تشییع شهدا برایش فرقی نمیکند...»! با این حساب آیا شمار علاقمندان به شهدا در شهری با عظمت تبریز، همان جمعیتی بود که روز شنبه ساعت ۱۱ صبح در میدان شهدا جمع شده بودند؟! اگر اینگونه باشد که باید فاتحهی همه چیز را خواند... [اگر چه کیفیت برگزاری همین مراسمِ نصفه و نیمه هم جای تامل دارد] برنامهریزانی که خود را بیرقیب میدانند در تدبیر امور و نقدهایی اینگونه را «نشانهی فقر معنوی یا ناآگاهی منتقد»، حاضرند ترافیک سنگین مرکز شهر و مختل شدنِ غیرضروری امور را با دستاویزهای شبهانقلابی توجیه کنند، اما حاضر نیستند ذرهای از «مرامِ کارمندی» خود عدول کنند. وقت آن رسیده که «کارمندانِ فرهنگ» چنین اموری را بسپارند به دست کسانی که نه در اندیشهی «اسقاط تکلیف» که به فکر عمل به تکلیف در قبال فرهنگِ انقلاب اسلامی هستند. آدمهایِ موجه و متدینی که همچنان به پیشینهی انقلابیشان فخر میفروشند اما روح حاکم بر جامعه، آنها را روزمره کرده و کار انقلابی برایشان تکراری و ملالآور شده، علمدارِ فرصتسوزی نباشند؛ امروز، روزِ فرصتسوزی نیست. آنچه با تشییع شهدا میشود، نشانهی کوچکی است از زیانبار بودن دولتی شدن همه چیز؛ دولتی شدن گونه ای تفکر است در فرهنگ؛ همچنان که در اقتصاد! دولتی شدن، نحوی نگاهِ محافظهکارانه و منفعلانه است با ثمراتی حداقلی. در اقتصاد، فساد و رانتش را میبینیم و در فرهنگ، مردمگریزی و فرصتسوزیاش را.