اول : در تبیین شخصیت اجتماعی هر فرد دو نوع شخصیت یا لایه شخصیتی را میتوان سراغ گرفت. این لایه ها را "خود و ناخود" می توان نام داد. شخصیتی که نشان میدهند و شخصیتی که در واقعیت امر دارا هستند. من این دو را "بود و نمود " می نامم. دوم : هر تحول اصیلی که در انسان و در ارتباط با خود او اتفاق می افتد ناگزیر باید از بستر شخصیت واقعی یا "خود" آدمی پدید آید. چه، هر تحولی بر پایه ناخود انسان، بر حباب شکل یافته است و سرانجام چنین رویدادی ناگفته پیداست. زیرا ناخود آدمی به اقتضای ماهیت ناپایدار خویش که در بستر اقتضائات و شرایط رنگ به رنگ شکل میگیرد، هر لحظه دستخوش دگرگونی است و متظاهر نام دقیقی است که به اینگونه شخصیت میتوان نهاد. سوم : آسیب ها و ناهنجاری های اجتماعی –مشخصا از نوع ارتباطی و اخلاقی- پدیده هایی چند لایه اند که هرگز نمی توان یک علت تام را بر آن ها در نظر گرفت اما پایه ای ترین علت آن را می توان فاصله میان خود و ناخود افراد جامعه دانست. چه، نه هیچ ارتباط انسانی که مبتنی بر ناخود آدمی بوجود می آید از عمق حقیقی انسان سرچشمه می گیرد و نه هیچ تربیتی که در این مبنا شکل می گیرد پایداری و استحکام لازم را خواهد داشت. اگر در جامعه ای بمانند جامعه ما علیرغم وجود حجم انبوهی از معارف و مطالب و گفت و شنودها سرعت شیوع آسیب ها بالاست بخاطر این است که پایه همه این تعاملات از اصلاح و تربیت و روابط زناشوئی گرفته تا داد و ستدها و مناسبات سیاسی و اجتماعی همه بر ناخود آدم ها بنا می شود. اگر معضلات نظام خانواده از عدم تفاهم روحی و اخلاقی و عدم رضایتمندی و نزاع و طلاق به چالش جدی و خصوصیت بی تردید و بی منازعه اجتماعی بدل شده است؛ اگر مناسبات سیاسی ما گرفتار بیماری مزمن بی صداقتی است و اگر در روابط اجتماعی به شدت دچار تعارف و تمجید و رودبایستی های بیمارگونه ایم، باید علت این همه را در تعارض نامبارک میان بودها و نمودهایمان جستجو کنیم. ما با یک چهره ازدواج می کنیم و با چهره دیگری زندگی میکنیم. با شخصیتی عشق می ورزیم و با مرور زمان به تغییر شخصیت دچار میشویم و ذوق ها و ذائقه هامان عوض میشوند و رابطه هامان از هم می گسلند. با چهره ای پا به عرصه های سیاسی و اجتماعی می گذاریم و با شخصیتی دیگر امتداد می گیریم و به همین منوال است روابط اجتماعی و معاشرات و مبادلات و ... عاقبت این تعاملاتمان آن می شود که نه می خواستیم و نه می پنداشتیم و این معضل تار و پود سبک زندگی مارا به هم دوخته است . معضلی بنام "خود نبودن". به گمان من سنگ بنای هر تحولی در سبک زندگی یکی شدن بود و نمود هاست. برای نیل به این هدف بایدها و نبایدهایی است که باید مورد موشکافی قرار گیرند.