همزمان با وقوع انقلاب اسلامی بسیاری از مفاهیم اجتماعی و فرهنگی نیز در سطح جامعه دچار تغییر و تحول شدند.فرهنگ «مدیریت» و اقتضائات آن نیز از جمله مواردی بود که به تبع انقلاب در جامعه دچار تغییراتی ظاهری و بعضا باطنی شد.سالهای اول انقلاب به تبع فضای ارزشی خاص آن دوره، اصطلاح «مسئولیت» در مقابل مفاهیمی چون «ریاست» و «مدیریت» مطرح شد.البته این تغییر واژه با نوعی تغییر فرهنگ و آداب مدیریتی هم همراه بود که شرح و بسط آن مقالی دیگر می طلبد.اما اوج تجربه عملی و نظری انقلاب اسلامی در موضوع «مدیریت»، در سالهای جنگ شکل گرفت.تجربه موفقی که توانست بعد هشت سال مقاومت، کیان ایران اسلامی را حفظ کند.با این همه به نظر می رسد انقلاب اسلامی تاکنون در ارائه مدلی کامل ،جامع، بومی و اسلامی در موضوع نظریه های مدیریت ناتوان مانده است.به باور این قلم نگاه پوسته ای و سطحی به ارزشهای دینی و انقلابی از یک طرف و برداشت های تقلیدی ، ناقص و صفر و یکی از نظریه های مدیریتی غرب باعث شده است که مدیران ما همواره در برزخ بین «ما و آنها» گیر بیفتند. این التقاط و بحران مدیریتی که متاسفانه تا امروز نیز ادامه داشته است، به نوعی منافع و منابع ملی ما را هم هدر داده است.مدیران امروز جامعه ما به ویژه در رده های میانی و پایینی، عموما واجد خصائصی مشترک هستند که توانسته اند با شناخت «مدل و سیستم مدیریتی حاکم» خود را به این قله های حساس برسانند.علی رغم استثنائاتی که همیشه وجود دارند، با نگاهی انتقادی می توان گفت مدیران دولتی خصوصیات مشترک بسیاری دارند از جمله: ۱-تقید عمومی و ظاهری به احکام شرعی را رعایت می کنند.کت و شلوار رسمی می پوشند و سخنران همیشگی مراسمات و سمینارهای اداری هستند.تا دلتان بخواهد نظریه پردازی می کنند و نقد می کنند. از «دکترین امنیت ملی در حوزه فضایی» تا «ضررهای پزشکی و روانی عمل سه زارین!». و البته مواظب هستند که اگر جلسه مهمی نداشته باشند، صف اول نماز جماعت هم حاضر شوند! ۲-شناخت فرآیند انتخاب مدیران از حل معادلات دیفرانسیل هم سخت تر است! اما با روش سعی و خطا روشن شده است که ایام قبل انتخابات فصل کشت برای آنان و ایام بعد انتخابات فصل «برداشت» برایشان است.میزان برداشت هم رابطه مستقیم دارد با تعداد رای کاندیدایی که مدیر موردنظر در ستاد تبلیغاتی ایشان مشغول خدمت رسانی بوده است! ۳- معمولا تحصیلات و سابقه کار مرتبط با حوزه مدیریتی خود ندارند. طرف لیسانس کشاورزی می گیرد و بعد چند سال کار در واحد حقوقی، یکهو مدیر یک شرکت طراحی الکترو موتور می شود! برای همین هم چنین مدیرانی از نظر تخصصی کم سوادترین نفر در مجموعه تحت مدیریت خود هستند! فک کارشناسان می پوسد تا یک طرح و ایده را برای مدیر مربوطه توجیه و تفسیر کنند! آخر کار هم اگر طرح جواب داد، آقای مدیر به پاس خلاقیت،ابتکار و ... پاداش آن را از مدیر بالادستی می گیرد! اگر هم طرح جواب نداد کارشناس طراح بیچاره به جرم اتلاف بیت المال مسلمین و همدستی با ایادی استکبار توبیخ و تنبیه می شود! ۴-مدیران به هیچ وجه اهل مطالعه و تحقیق نیستند.اما در عوض تیتر روزنامه ها، سایت ها و بولتن های اختصاصی را مرور می کنند تا از اوضاع و احوال دور و برشان بی خبر نمانند.هیچ دانش عمیق مدیریتی و اجرایی ندارند.چند کلمه ای از کتابچه های «مدیریت در یک دقیقه» «نیمه پر لیوان را ببینیم!» «قورباغه ات را قورت بده!» و مزخرفاتی شبیه اینها یاد گرفته اند تا روز مبادا پزش را بدهند که «بله! ما هم دستی بر آتش مدیریت داریم!». همیشه سعی می کنند بین حرفها و سخنرانی هایشان چند لغت انگلیسی هم استفاده کنند تا اعتبار حرف ها و البته شخصیت خودشان را در ذهن مخاطبان بالا ببرند! اما وقتی پای صحبت با خارجی ها در میان است، بعد نیم ساعت صحبت فنی و تخصصی طرف مقابل، فقط بلدند OK OK OK بگویند! ۵-همیشه چند نفر از کارمندان و نیروهای خدماتی مشغول خدمت رسانی به مدیران هستند.از خرید نان سنگک مخصوص برای صبحانه تا سرویس مدرسه فرزندان و از خرید مایحتاج منزل تا شستن ماشین آقای مدیر! برای همین هم همیشه در دفتر مدیریت چند نفری از جماعت آبدارچی،راننده ،تلفنچی،منشی،مشاور،دفتردار،رییس دفتر و... علاف آقای مدیر هستند که اموراتشان با خم و راست شدن مقابل ایشان می گذرد.ضمنا قانون نانوشته ای هم هست که کلیه کارمندان عادی موظفند فاصله قانونی خود را با مدیران حفظ کنند. همه کارمندان عادت کرده اند به رعایت این فاصله ها و حسرت خوردن برای غذای مخصوص و بدون نوبت تا آسانسور و دستشویی اختصاصی آقای مدیر! ۶-بقای میز ریاست مدیران نه به بهبود شاخص های کمی و کیفی مجموعه تحت مدیریت ایشان و نه به رضایت مندی ارباب رجوع و کارکنان آن مجموعه است! بلکه دوام میز مدیر بالادستی و یا سفارش کننده ای صاحب نفوذ اول شرط حفظ میز ریاست مدیران است.در چنین مدلی افزایش بهره وری،اصلاح روشها،افزایش کیفیت خدمات ،سنجش بازده کارکنان،بازار رقابتی و... معنای واقعی ندارد.برای همین هم چنین مدیرانی کسب رضایت ولی نعمت خود (مدیر مافوق) را اولین و مهمترین اولویت کاری خود می دانند.در مقابل دستورات و خواسته های قانونی و فراقانونی مدیران بالادستی(حتی اگر دستور پنج شدن دو دو تا باشد! ) خاضعند و فرمان بردار و بی هیچ حرف و حدیث و انتقادی، همیشه ذکر «سمعا و طاعه» بر لب دارند! نتیجه: «بودن یا نبودن» چنین مدیرانی هیچ اثر جدی در عملکرد اداره و شرکت مربوطه ندارد، الا تلف شدن ماهانه چند میلیون پول بی صاحب که صرف حقوق و پاداش ایشان می شود.مهمترین نقش اجرایی و حقیقی مدیران چیزی نیست جز پاراف و امضای درخواست ها و نامه ها به مدیران زیردستی خود! غیبت یک آبدارچی کار درست در همان ساعت اول اثر خودش را نشان می دهد، اما سفر دو هفته ای آقای مدیر هیچ تاثیری بر عملکرد کارکنان و خروجی سیستم ندارد! مدیری از همین جنس، نقل می کرد که موقع برگشت از سفر یک ماهه حج نگران امور شرکت بوده که در غیاب ایشان چگونه رتق و فتق می شده است. وقتی اوضاع عادی و آرام شرکت را می بیند تازه دو ریالی اش می افتد که دفتردار دیپلم ایشان به راحتی و به جای ایشان همه نامه ها را به واحدهای مربوطه پاراف کرده و بهتر از ایشان امور شرکت را به اصطلاح مدیریت کرده است! و بعدتر پنج تومانی اش هم می افتد که چرا همه کارمندان از این ابتکار دفتردار راضی بوده اند و خوشحال! چرا که مجبور نبوده اند به خاطر خط بد آقای مدیر، زنگ بزنند و دستور پاراف شده کتبی را دوباره از زبان مبارک ایشان بشنوند!! به پایان آمد و حکایت همچنان باقیست...